یه ماگ دارم که هدیه‌ی تولدمه؛ یکی از دوستام چند سال پیش بهم داده بود و روش نوشته بود: «جرات داری به لیوان آوا دست بزن!»

چند وقت پیش یه بار توش دمنوش خوردم. چند روز بعد که دوباره چشمم بهش افتاد، دیدم نوشته‌اش پاک شده. خیلی غصه خوردم که یادگاری دوستم خراب شده.

امروز توی حیاط خلوت کنار ماشین لباسشویی نشسته بودم تا کارش تموم شه. ماگم رو هم گذاشته بودم توی آشپزخونه. همون موقع خواهرم از بیرون اومد و با حبّه داشتن ریز ریز می‌خندیدن. نفهمیدم سر چی. بعد خواهرم سرشو آورد توی حیاط خلوت و خندید و گفت: «لیوانتو دیدم خنده‌م گرفت... کار منه!»

متعجب پرسیدم: «چی کار توئه؟»

گفت: «یه بار کثیف بود، با اسکاچ شستمش، یهو دیدم یه سمتش کلاً پاک شد.»